موضوع آزاد
اینجا من و شما آزادیم تا هر چی تو دلمونه بگیم.موضوع آزاده!
یک شنبه 30 تير 1392برچسب:شعر نو,سهراب سپهری, :: ::  نويسنده : محمدرضا

سهراب سپهری

شب ســردی است ، و مـن افسـرده

راه دوری سـت ، و پــایـــی خستــــه

تیـــرگی هســت و چـــراغـی مــــرده

می کنــم ، تنهـــا ، از جـــاده عبـــور،

دور مــــانــــدنـــــد ز مــــن آدم هــــــا.

ســایــه ای از ســر دیــــوار گـــذشت،

غمـــی افـــزود مـــرا بـــر غــــم هــــا.

فکــــر تـــــاریـــکی و ایــــن ویـــــرانـی

بــــــی خبــــر آمـــد تــــا بـــا دل مـــن

قصــــه ها ســـــاز کنــــد پنهــــانــــی.

نیــست رنـــگی کــه بـگویـــد بــا مــن

انـدکی صبـــر ، سحـــر نــزدیک است

هـــر دم ایــــن بانـــگ بــــر آرم از دل :

وای ،ایــن شـب چقـدرتاریــک اسـت!

خنــــده ای کـــو که بـــه دل انگیــــزم؟

قطـــره ای کــو کـه بــه دریـــا ریـــــزم؟

صخـــره ای کـــو کـه بـــــدان آویـــــزم؟

مثل این است که شب نمناک است.

دیگــران را هــم غــم هسـت بـه دل ،

غم من ،لیـک ،غمـی غمنـاک است.

جمعه 28 تير 1392برچسب:انشا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

בلـــَم گرفتــﮧ...
از همــﮧ ی بــی تفاوتــی ها...
از همــﮧ فــَراموشی ها...
از هَمه بــی اعتمــادی ها...
کــاش معلــمی بود و انشــــایی مــی خواســت...
"روزگــار خوב را چگونــه مــی گــُذرانید؟؟؟"

پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:شعر, :: ::  نويسنده : محمدرضا
نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .
پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: ::  نويسنده : محمدرضا
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید.
در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید.
در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نَگید.
و خلاصه …
در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید
پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

روزهای بدی در زندگی انسان میرسد،

که هیچ کس حتی از او نمی پرسد:

«خوبی؟»

برای چنین روز های بدی،

نیاز به یگانه دلسوزی داری

به شرطی که در روز های خوب فراموشش نکرده باشی

و نامش چه زیباست

«خدا»

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

به درب بهشت نزدیک می شد

به یکباره ایستاد و شروع کرد به گریه کردن

فرشته ها و ملائک گرد او جمع شدند، به او گفتند:

چه شده ای محبوب خــــــــدا ؟ چه شد ای والا ترین خلق خــــــــدا ؟

اینجا دگر نه اشکی است نه غم، نه اندوهی است نه زخم،  اینگونه گریه کنی ما هم با تو خواهیم گریست 

برگشتو رو به عرش  گفت خــــــــدایا

فرشتگانت مرا بشارت می دهند اینجا دگر غم نیست، دگر اندوهی در دل راه ندارد، دگر صدای قلب شکسته در آسمان و عرشت نمی پیچد؟ دگر اشکی نیست، دگر ..........

به یاد داری در کنج کلبه ی فقیرانه ام تنها تو با من بودی، تنها تو دوستم داشتی

به یاد اشک های شبانه که با دست تو پاک می شد، 

به یاد داری تنها تو بودی که راز دلم را به او می گفتم

به یاد داری چقدر سرت داد زدم، و تو مرا در آغوش گرفتی

به یاد داری چقدر خطا کردم و تو همه را بخشیدی 

به یاد داری ای مهربان من؟

من بهشتت را نمی خواهم من فقط تو را می خواهم

چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:ماه رمضان, :: ::  نويسنده : محمدرضا

چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:ماه خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

نان و پنیر سفره ی افطارم از شما
آه و نگاه و ضرب دل زارم از شما

آهنگ قلب بی رمق و هِق هق گلو
العفو و آه و چشم گهربارم از شما

ماه خدا رسید و مَهم پشت ابرها
پنهان شدی و غصّه و غم دارم از شما

دو شنبه 17 تير 1392برچسب:دلتنگی, :: ::  نويسنده : محمدرضا

دوباره غربت و آن ماجرای دلتنگي
و من که گم شده ام لابه لای دلتنگي

هزار و سیصد و چند سال...باید من
تو را به شانه برم پا به پای دلتنگي

ازاین هوای مه آلود شهر دلگیرم
و جار می زنمت باصدای دلتنگي

شکسته شاخه ی صبرم بیا تماشا کن
نشسته کنج دلم آشنای دلتنگي

تمام هستی خود را ز دست خواهم داد
به داد من نرسد گر خدای دلتنگي

اگرچه دفترشعرم همیشه دلتنگ است
به عالمی ندهم این صفای دلتنگي

چگونه سرکنم این روزها را بی او

خدا کند که بیابم دوای دلتنگی

یک شنبه 16 تير 1392برچسب:تنهایی, :: ::  نويسنده : محمدرضا

میشه تنهایی بازی کرد
میشه تنهایی خندید
میشه تنهایی سفر کرد
ولی خدایی خیلی سخته تنهایی
تنهایی را تحمل کرد …!

جمعه 14 تير 1392برچسب:بغض, :: ::  نويسنده : محمدرضا

ســــخـــت اســـت وقتـــي از شـــدت بـــغـــض ؛

گـــلـــو درد بگـــيري

و هـــمـــه بگـــويـــند

لباس گرم بپوش!!!

سه شنبه 4 تير 1392برچسب:خدا, :: ::  نويسنده : محمدرضا

آتشی که نمى سوزاند “ابراهیم” را

و چاقویی که سر نمیبرد “اسماعیل” را

و دریایى که غرق نمی کند “موسى” را

کودکی که مادرش او را

به دست موجهاى “نیل” می سپارد

تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

و دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد…

آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی ؟!

کـه اگـر هـمـه ی عـالـم

قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد

و خـــدا نخـواهد “نــمــی تــوانــنــد”

پـس

به “تـدبـیـرش” اعتماد کن

به “حـکـمـتـش” دل بسپار

به او “تـوکـل” کن

و به سمت او “قــدمــی بـردار”

تا ده قـدم

آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی…

سه شنبه 4 تير 1392برچسب:امام زمان,ولادت, :: ::  نويسنده : محمدرضا

اي دل شيداي ما، گرم تمنّاي تو
کي شود آخر عيان طلعت زيباي تو
گر چه نهاني ز چشم، دل نبود نااميد
مي رسد آخر به هم چشم من و پاي تو
نيمه ي شعبان بود روز اميد بشر
شادي امروز ما نهضت فرداي تو

ولادت آقا امام زمان (عج) بر همه مبارک باد

درباره وبلاگ

عمرتان دارد می گذرد حواستان هست؟! به کجا می روید؟چه کار می کنید؟ هر کاری می کنید مواظب باشید!! خدا می بیند!!
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انشا:موضوع آزاد و آدرس ensha.azad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 84
بازدید ماه : 81
بازدید کل : 127675
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 210
تعداد آنلاین : 1